پارت بیست و ششم :

آراز سری به نشانه تایید تکان داد و گفت:
_ بیا بریم برسونمت خونه از خونه هم بیرون نیا عصبانی‌ترش نکن.
_ خب الان می‌فهمه اینجا بودم.
 آراز در اتاق را باز کرد:
_نه نمی‌فهمه کار من شده ماله کشیدن روی کارای خانم. چرا لباس گرم نپوشیدی؟
_ اضطراب داشتم گفتم شاید بتونم اینجا مهرادو پیدا کنم و باهاش حرف بزنم
_ من اگه جای تو بودم ترجیح می‌دادم فرار کنم به جای اینکه کسی رو پیدا کنم ب

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۵۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فائزه

    00

    رمان قشنگیه دست نویسنده درد نکنه

    ۲ روز پیش
  • ساناز لرکی | نویسنده رمان

    ممنونم که نظر می‌ذاری

    ۲ روز پیش
  • Asal

    01

    احساس میکنم آراز هم اونجا الکی گفت &....;نمیدونم به چه زبونیه&....;و آخرش اون شخصیت منفی داستان میشه حتی منفی تر از مهراد!!

    ۷ روز پیش
  • خانم خلیلی

    00

    داستان خوبیست ولی بایدتااخربخونم نظربدم

    ۴ هفته پیش
  • برکه

    00

    عالی بود

    ۴ هفته پیش
  • نرگس

    00

    بعداز مدت ها یه رمان خوب وعالی دارم میخونم ممنون از نویسنده

    ۴ هفته پیش
  • syt

    10

    کم کم فقط از اراز خوشم میاد تو داستان

    ۱۲ ماه پیش
  • مریم گلی

    40

    واقعا هم مهراد دیونه ست هم ریحان ،هیچ کدومشون ثبات شخصیتی ندارن،دلم برای شبانه وآراز می سوزه ،دمت گرم نویسنده جان

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.